سالگرد دو خط موازی
*پانزدهم شهریور پارسال یه اتفاق خیلی خوب توی زندگی من و بابایی افتاد ,دو تا خط موازی رو که دیدم ,انگار همه دنیا مال ما بود,چه روزایی بود ,واقعا چقدر زمان زود میگذره ,الان تو اومدیو شدی همه دنیامون عزیز دلم **پنج شنبه شب مامان جون و داییا و خاله اکرم مهمونمون بودن ,قرار بود بریم ویلا ,من شب قبلش یه سری از کارا رو انجام دادم و فرداشم خدا روشکر تو پسر خوبی بودیو برای یازده ظهر دیگه کاری نداشتم و وقت کردم بیام و یکم باهات بازی کنم ,اینسری موفق شدیم یکم زودتر بریم و نسرین جون چن...